نشسته بود و داشت تند تند حرف می زد. همش از فکرای گنده ش می گفت و از ایده های به نظر من مقلدانه اش. من نمی دونم کی قراره ما -آدما- دست از تقلید برداریم؟‌ کی قراره به این توجه کنیم که خودمون کی هستیم؟ واقعا چی می خوایم؟ چرا سعی داریم خودمون رو گنده نشون بدیم؟ گنده نبودن که ایرادی نداره. خلوت بودن هیچ مشکلی نداره. ومی نداره همیشه دورمون شلوغ باشه. این کلیشه ست که باید موفق بشیم.طرف تو صفحه ش راه به راه داره از اصول موفقیت می ذاره. از برنامه ریزی و شکست خوردی باید پاشی و از اینکه تحصیلت فلان باشه، آموزشت بهمان و کارت اینجوری و درامدت اونطوری. واقعیتش، حالم رو به هم می زنه. خیلی سعی می کنم باهاشون همدل باشم، شنوا باشم فقط و بگذرم، اما به نظرم، همه داریم کپی های شابلونی می شیم. شبیه به هم، کلیشه. چرا حتمن تحصیل خوبه؟ کی گفته اصلا باید کار کرد که زندگی خوبی داشت؟ آیا من پونه که صد تا ازین جمله ها می گم در روز، خودم واقعا و حقیقتا بهشون رسیدم؟! یه نفرم بود داشت از یه بنده خدایی تعریف می کرد، که کلی inspiring‌ و چقدر انرژی بخشه. کنجکاو شدم ببینم چیه مگه حرفش؟‌ رفتم توی صفحه ش و باورم نمی شد! این حجم از عکسی که از خودش گذاشته بود. این همه گزارشی که از زندگی روزانه ش داده بود. آخه چرا باید عکس یه نفر با یه ناهار الهام بخش باشه دوست من؟ چون تی شرت خوشرنگی پوشیده و عکساش گوگولی و نایسن؟‌ 

(خیلی دوست دارم یه روز بشینم و جدی راجع به زندگی اصیل بنویسم! زندگی اصیل که داشتنش واقعا سخته، توی دنیایی که قرار داریم و پر از الگوهای از پیش تعریف شده ی زیستنه.)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها